باغ جن زده
سلام دوستان این مطلبی که می خوام بذارم کاملا واقعی و مال حدود 2 سال پیش است :
پدربزرگم
یک باغ داره طرفای دستگرد ( اصفهان ) اون باغ خیلی بزرگ و ته اون باغ یک
اتاقی هست که تا حالا کسی اونجارو ندیده . چون پدربزرگم میگفت مادر بزرگ
مادربزرگش اونجا مراسم جن گیری انجام میدادن و از حدود 80 سال پیش اونجارو
جن ها تصخیر کرده و اونجا زندگی میکنن و هرکی بره سمتشون یک بلایی سرش میاد
........
خلاصه یک روز که رفته بودیم باغ پدر بزرگم و پدربزرگم از اونجا چیزای زیادی گفت من کنجکاو شدم که حتما برم اونجا .
و من و برادرم وداییم که روحانی هم است خواستیم که بریم . اما پدربزرگم مخلفت کرد ولی داییم گفت که هیچی نمیشه من مراقبم.
خلاصه
رفتیم و وقتی رسیدیم با اینکه روز بود اما هوا تقریبا تاریک بود و جو
سنگینی حاکم بود , به جلوی درب رسیدیم و یک درب قدیمی کهنه بود , جالب
اینجاست که اون گوشه پر از حیوانات مرده بود و روی زمین چند قطعه سنگ بود
شبیه قبر و یک جوب اب هم به سمت اتاق میرفت که نه مبداء ش معلوم بود نه
مقصدش و همین طور دیوار هم بلند بود و سالم ( یعنی هیچ حیوانی یا جوبی نمی
تونست وارد باغ بشه )
وقتی خواستیم وارد اتاق بشیم ناگهان صدای عجیبی
اومد و دو گربه سیاه از اتاق بیرون اومدن و مستقیم به داییم نگاه کردم و
داییم هم یک چیزی زیر لب می گفت و چند دقیقه به اونا خیره شده بود . بعد
داییم که ازاون حالت در اومد دست من و برادرم را گرفت و با سرعت دور شد و
وقتی رسیدم داییم دست مارو ول کرد و تا نیم ساعت هزیون می گفت . و وقتی
پرسیدیم چرا هوا تاریک شده بود مادرم گفت : هوا که روشن بود...
و وقتی داییم حالش سر جاش اومد , ازش پرسیدیم چی شده و اون گفت هیجی و از جواب سر باز زد.
بعدا داییم بنا اورد و با یک دیوار او قسمت باغ را جدا کرد و هرکی پرسید چرا ؟ می گفت : مصلهت است .
و
هر وقت که من و برادرم خواستیم به اون طرف دیوار بریم داییم به شدت
مخالفت می کرد. و تا حالا که دوسال گذشته هر وقت راجب ان روز میپرسییم
داییم یه چیزی زیر لب میگه و از جواب دادن سر باز میزنه.
به نظر شما اون روز جه اتفاقی افتاده برای داییم افتاده بود ؟
[ جمعه 11 ارديبهشت 1394 ] 14:52 ] [ امیر پویا سعیدی ]
[ ]